علیرضا گل پسرمعلیرضا گل پسرم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

علیرضا دردونه

محرم 93

                پسر گلی من آماده شده که بریم به مراسم عزاداری امام حسین(ع) اینا هم دوتا عکس که با فاصله یک سال گرفته شده قربونت برم مامان ماشاالله ماشالله چه مردی شدی سرما نخوری مامان ...
13 آبان 1393

علیرضادر 11ماهگی

 فسقلی من می خواد بره بالای نردبون تا به باباش تو بستن پرده کمک کنه   چه غذای  خشمزه ای بود مامان دستت درد نکنه   قربونت برم که انقدر صلوات خاصه امام رضا (ع) رو دوست داری که هر جای خونه که باشی حتی وقتی که در حال خوابیدن هستی همچین که صدای صلوات رو میشنوی می دویی می ای پای تلویزیون می ایستی نگاه می کنی ما هم این صلوات رو برات ضبط کردیم که هر وقت گریه می کنی برات می اریم تا ساکت بشی ...
4 آبان 1393

بدون عنوان

سلام به همه دوستان معذرت بابت غیبت طولانی مون آخه مگه این پسر میذاره که مامانش پای کامپیوتر بنشینه انقدر هم ماشالله شیطونه که یه لحظه نمی تونه آروم باشه تو این مدت هم که نبودیم چند بار مریض شد و حسابی درگیر بودیم البته بعد از تلاش فراوان بالاخره پسرم موفق شد در اوایل ده ماهگیش 4 تا دندون بالا رو پشت سر هم در بیاره والان 6تا دندون داره                   خسته نباشی     ...
14 مهر 1393

آتلیه

اینا هم عکسای 9 ماهگیت که رفتیم آتلیه و عکسای خوشگل ازت گرفتیم عکسای دیگت هم هر وقت آماده بشه واست میگذارم قربون پسر خوش خنده و شیرینم برم که انقدر نازه ...
13 شهريور 1393

گردش

                     این ها هم عکس هایی که وقتی بیرون می رفتیم ازت گرفتم ولی دیگه نمی تونم درست ازت عکس بگیرم چونکه شما عاشق موبایلی و همچین موبایلمو در می آرم تا ازت عکس بگیرم حمله ور می شی به سمتش و وقتی هم که بهت نمی دیم گریه می کنی حسابی تا حواست رو به یه چیز دیگه پرت کنیم ...
31 مرداد 1393

9ماهگی

سلام قند عسل مامان چند وقتی میشه که وبلاگت رو به روز نکردم انقدر شیطون شدی که حتا یک لحظه هم نمینشینی راستی  کارهایی که چند وقتیه که یاد گرفتی که انجام بدی ایناس: دست دستی میکنی حسابی  کافیه واست با آهنگ شعر بخونیم شروع می کنی  به دست زدن یاد گرفتی که بای بای کنی دست به هر چی که بتونی می گیری و ازش بلند میشی و و این جوری تاتی تاتی راه میری   ...
27 مرداد 1393

سفر به قمصر

       پسر گلی من تو تعطیلات عید فطر به همراه تمام فامیل های پدری من رفتیم قمصر و حسابی بهمون خوش گذشت اینجا هم خونه ویلای دایی رضا(دایی مامان) ...
10 مرداد 1393