بالا رفتن
سلام گل پسرم باز اومدم از شیطنت های جدیدت بگم ،از اون هنرمندی هات جدید ترین شاهکاری که دیروز نشون دادی اینه که وقتی که خونه مامان جون گذاشته بودمت تا خودم واسه کاری بیرون برم یه لحظه که ازت غافل شده بودند دیده بودند که تو اتاق نیستی اون وقت کجا رفته بودی؟؟ هیچی دیگه از اتاق رفته بودی بیرون ،بعد از پله های اتاق خواب بیرون از سالن رفته بودی بالا،توی اتاق خواب وای وای وای آخه مامان جون تو این کارها رو از کی یاد گرفتی ما که تو خونه خودمون پله نداریم که یاد گرفته باشی راستی این رو واست نگفتم دو شب پیش تو آشپز خونه بودم و داشتم سحری درست می کردم و شما توی اتاق تنها بودی مشغول بازی خودت اومدم که بهت سر بزنم ببینم چه کار می ...
نویسنده :
مامان
18:56
بدون عنوان
من نمیدونم تو چجوری رفتی زیر صندلی که حالا تو از اون زیر میخوای بلند بشی و بیای بیرون ...
نویسنده :
مامان
14:18
8ماهگی
گل پسر شیطون بلای من دیگه یاد گرفتی که دستش به هر چی که برسه اونو می گیری و بلند میشه وقتی که توی تختت گذاشته بودمت و مشغول کارام بودم یه دفعه دیدم که دستت رو به تخت گرفتی و بلند شدی که کلی ذوق کرده بودی این هم یه نمونه دیگه که خودتو به زور کشیدی بالای رورواکت و ازش بلند شدی ...
نویسنده :
مامان
13:40
بدون عنوان
8 ماهگیت مبارک نفس مامان و بابا ان شالله 120 ساله بشی ...
نویسنده :
مامان
15:19
آقای خوشتیپ
عسل مامان ،خوش تیپم ،عاشقتم قربون این قدت برم فقط روی چادر نمازم چکار میکنی هر وقت که نماز می خونم می دویی بیای مهر نماز رو برداری اونو که از دستت می گیرم میای چادرم رو می گیری او اونو می کشی و میری زیرش ...
نویسنده :
مامان
15:14
عزیزان
این هم ریحانه عسلی من (دختر خاله) که خیلی علیرضا رو دوست داره و گاهی این احساسات فوران میکنه و احساس مادری نسبت به علیرضا پیدا میکنه اون وقته که میخواد علیرضا رو بغلش کنه و حتی شیرش هم بده قربون هر دوتون برم این هم آقاجون مهربونه(بابای مامان)که علیرضا رو هم خیلی دوست داره ما هم آقا جون رو خیلی دوست داریم ...
نویسنده :
مامان
10:38