علیرضا گل پسرمعلیرضا گل پسرم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

علیرضا دردونه

آویز بچه

آخه پسر گلم، دیگه جا توی خونه نبود که تو اون بالا رفتی مگه تو لباسی که اون بالا آویزون شدی قربون پسر خوش اخلاقم برم که همیشه خنده رو لباشه ...
14 ارديبهشت 1393

علیرضا در مشهد

پسر دلبندم من و تو و بابا مصطفی رفتیم به پابوس امام رضا(ع) رفتیم واسه تشکر از آقا که دسته گلی مثل تو رو به ما داده بود . سفر خیییییلی خوبی بود و خییییلی خوش گذشت تو هم که پسر خوبی بودی و اصلا ما رو اذیت نکردی اونجا از امام رضا(ع) خواستم که تو رو واسمون حفظ کنه و کمک کنند تا تو رو اون جور که خودشون می پسندند تربیت کنیم انشالله باز هم قسمتمون بشه بریم به زیارت آقا ...
10 ارديبهشت 1393

پارک

روز جمعه بود ظهر تصمیم گرفتیم ناهار رو ببریم تو پارک بخوریم تا تو هم برای اولین بار پارک رفته باشی هوا عالی بود تو هم حسابی آفتاب خوردی البته وقتی رو زمین میخوابیدی چشماتو نمی تونستی باز کنی اون وقت برمیگشتی رو شکم تا آفتابم بهت نخوره خیلی بهمون خوش گذشت فقط چون شب واسه شام مهمون داشتیم و قرار بود مامان جون و خاله ودایی جون بیان خونمون زود برگشتیم ...
1 ارديبهشت 1393

دل نوشت

  پسر گلم امروز که دارم این مطالب رو می نویسم تو 5 ماه و 12روزت هست به این فکر می کنم که چقدر زود بزرگ شدی و این روزها چقدر سریع می گذره در عوض روزهایی که نبودی و به سختی می گذشت .امسال سر سفره هفت سین شادمان و مسرور بودم از بودنت در کنارم در حالیکه سال گذشته و سالهای قبل از اون در پای سفره هفت سین تو رو آرزو می کردم نوروز 93بهترین نوروز زندگی من بود چون تو در کنارم بودی . امشب که شب تولد حضرت فاطمه (س)و روز مادر است با همه وجودم به مادر بودنم می بالم و    یک لبخند زیبای تو بهترین هدیه عالم برای منه .   عزیز من ،امید زندگی من ، بهترینم ، خیییییییییلی دوستت دارم.   ...
31 فروردين 1393

شیطون بلا

سلام به همه خوش اومدید به وبلاگم مامانم منو لخت کرده تا هم لباسامو عوض کنه وهم ازم عکس بگیره نگاه به کله کچلم نکنید کهکه داره برق میزنه قول میدم موهام زود در بیاد ...
25 فروردين 1393

نوروز 93

    پسر گلم،این عکس رو وقتی رفته بودیم امام زاده هلال بن علی در آران و بیدگل، مامان جون ازت گرفت   قربون پسر خوشگل برم ماشالله ماشالله آقا شدی این عکس رو هم وقتی عیدی رفته بودیم کاشان ،خونه بابا جون(پدر بزرگم )ازت گرفتم   ...
25 فروردين 1393

پنج ماهگی علیرضا

قربونت برم دندون هات میخوان در بیان و حسابی لثه هات داره اذیتت میکنه و آب از دهنت سرازیره وای کی میشه دندونات در بیان تو راحت بشی ...
23 فروردين 1393

بازی

  قربونت برم دیگه انقدر بزرگ شدی که دوست داری بازی کنی وقتی توی تختت می خوابونمت  آویز آدمک های آویزون بالای سرت رو با دستات می گیری و این ور و اون ور می کشی و توی دهنت میکنی ...
20 فروردين 1393